رفته که رفته

هی نشین غصه نخور رفته که رفته

اگه دوستت داشت نمی رفت اون که رفته

هی نشین چشم به راه رفته که رفته

اگه عاشق بود نمی رفت اون که رفته

بی خیالش مگه چن سال تو جوونی

بی خیالش مگه چن سال تو می مونی

بی خیالش اینا رسم روزگاره

همشون کار خداس حکمتی داره

یاد حرفای قشنگش می دونم مثل یه داغه

اون دلت خیلی گرفته شده قلبت پاره پاره

اون که رفته دیگه رفته دیگه اون دوستت نداره

دیگه دست بردار عزیزم برو سوی عشق تازه

هیچ کسی نمی دونه توی دلت چی می گذره

حرفات اندازه ی کوهه پر غروری خیلی ساده

اون که رفته دیگه رفته دیگه برگشتن نداره

اگه دوستت داشت نمی رفت حتی واسه ی یه لحظه

عاشقی

عاشقی لحظه به لحظه رنگ و بوی تازه داره

با همه قشنگی هاش غم بی اندازه داره

یه روزی کوه غروره یه روزی خاک کویره

یه گل تازه که شاید روی شاخه ها نمیره

زندگی خودش عجیبه قصه ی آدم و سیبه

آشنای دل عالم اما با خودش غریبه

یه روزی یه ساز تازه با یه آهنگی دوباه

لحظه ای رنگ ترانه با شعر عاشقونه

آدم این آدم عاقل شده بیچاره ی این دل

دنبال یه عشق تازه باز می گرده پی خونه