قصه ی عشق

قصه ی عشق من و تو قصه ی این دل و راهه

دنبال طلوع چشمات این شب تلخ و سیاهه

تو همین آب حیاتی عطشی تا بی نهایت

تکیه گاه خستگی هام واسه این شکسته قامت

قصه ی عشق من و تو قصه یَاس و امیده

من همون شب سیاهم تو شکوفه ی سپیده

قصه ی عشق من و تو قصه ی باد و بهاره

گذر از جنگل یادت گل عشق تو دل می کاره

تو برام صدای عشقی عطر پر شور طراوت

توی چشمات جون می گیره واژه ی سبز سعادت

نمی تونه این دل من از تو یک لحظه جدا شه

تو بزار تو دشت عشقت آهوی دلم رها شه

قصه ی عشق من و تو قصه ی مرحم و زخمه

دل صد پاره ی تنها تشنه ی گذشت و رحمه

قصه ی عشق من و تو قصه ی این دل و سازه

توی نغمه های عشقت دلکم جونو می بازه

یاور همیشه مومن

ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید
تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی
میون اینهمه دشمن تو رفیقی جون ‌پناهی
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت

همزاد

Happy Valentine

عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی تو سکوت من و فریاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حدی داره تویی که فریاد دردای منی

دستای تو خورشید و نشون می دن چشمای بستمو بیدار می کنن

صدای پرنده رو لبام تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بییزاری باشه روز شب هاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه

 

صیاد

چون صید به دام تو به هر احظه شکارم ای توفه نگارم

از دوری صیاد دگر تاب ندارم رفته ست قرارم

چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم

تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی بر جلوه نشانی

چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی وای از شب تارم

در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم

از دیده ره کوی تو با عشق بشویم با حال نزارم

برخیز که داد از منه بیجاره ستانی

بنشین که شرر بر دل تنگم بنشانی

تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی خوش جلوه نمایی

ای برده امان از دل عشاق کجایی تا سجده گذارم

گر بوی تو را باد به منزل برساند جانم برهانم

ور نه ز وجودم اثری هیج نماند جز گرد و قبارم

 

گلکم

این روزا ای گلکم خیلی بهونه گیر شدی

نکنه می خوای بگی از من دیگه تو سیر شدی

تو خودت خوب می دونی که من چقدر دوستت دارم

اگه تنهام بزاری به خدا کم می یارم

تو مثل نور امیدی توی زندگی من

که اگه بری می میره  بعد تو این روح و تن

مگه تو قول ندادی همیشه با من بمونی

پس چرا من رو زمین و تو روی آسمونی

گلکم دار و ندار من تویی

تو خودت اینو که بهتر می دونی

اما از وقتی که اینو فهمیدی

پر کشیده از نگاهت مهربونی