Happy Valentine
عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست
تو خود عشقی که همزاد منی تو سکوت من و فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حدی داره تویی که فریاد دردای منی
دستای تو خورشید و نشون می دن چشمای بستمو بیدار می کنن
صدای پرنده رو لبام تو گوشام دوباره تکرار می کنن
زندگی وقتی که بییزاری باشه روز شب هاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه
چون صید به دام تو به هر احظه شکارم ای توفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم رفته ست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی بر جلوه نشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم
از دیده ره کوی تو با عشق بشویم با حال نزارم
برخیز که داد از منه بیجاره ستانی
بنشین که شرر بر دل تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی تا سجده گذارم
گر بوی تو را باد به منزل برساند جانم برهانم
ور نه ز وجودم اثری هیج نماند جز گرد و قبارم
این روزا ای گلکم خیلی بهونه گیر شدی
نکنه می خوای بگی از من دیگه تو سیر شدی
تو خودت خوب می دونی که من چقدر دوستت دارم
اگه تنهام بزاری به خدا کم می یارم
تو مثل نور امیدی توی زندگی من
که اگه بری می میره بعد تو این روح و تن
مگه تو قول ندادی همیشه با من بمونی
پس چرا من رو زمین و تو روی آسمونی
گلکم دار و ندار من تویی
تو خودت اینو که بهتر می دونی
اما از وقتی که اینو فهمیدی
پر کشیده از نگاهت مهربونی
عاقبت ما کشتیه دل را به دریای جنون انداختیم
عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم
تا رها گردیم از دلواپسی در آن سوی خط زمان
ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم
با توام بانی عالم با تو ام ای مهربانم
ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان
کوچکم با قطره بودن راهیم کن سوی دریا
عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا
سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان
وصف در عین جدایی زندگی با جانِ جان
عاشقان در شوق پروازند از این خاکیان
چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان