بی محبت

هر کی با حقیقته تو دلش محبته هرکی با یه قلب پاک عاشق رفاقته 

مثل من همیشه تنها می مونه یه غریق که تو دریا می مونه

خوش به حالت که تو بی محبتی بردی از یاد منو

مثل طوفان اومدی گذشتی و دادی بر باد منو

تو منو شکستی آفرین به تو با همه نشستی آفرین به تو

تو با من عهد و وفا رو بستی و خودتم گسستی

تو هنوز عشق منی اسیرتم عمر منی اسیرتم

منو کشت این دل غافل یه پریشونه دلم چی کارکنم

خونه دلم چی کار کنم مگه آروم می شه این دل

چه کنم چشمای تو اشک چشمامو ندیده

شور و حال عشق تو از دلم پا نکشیده

تا زمونی که پی محبتم مستحق  غمتم

منه دیوونه که با حقیقتم مستحق غمتم

 

دوست دارم

دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم

خطوط در هم پیراهنت را دوست دارم

نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم

غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم

تو همونی که دلم عمری دنبالش گشت

می دونم که بعد از این نمی شه از تو گذشت

چون پرنده از قفس دل پرید و بر نگشت

کسی هرگز ندونست بی تو بر من چی گذشت

پس از تو رنگ گلها هم فریب است

پس از تو روزگارم بی فروغ است

که می گوید پس از تو زنده هستم

دروغ است هر که می گوید دروغ است .

 

آینه ی شکسته

اگه من آینه ی شکستم اگه تو غربتم نشستم

خودتو باز تو من نگاه کن که هنوز عاشق تو هستم

اگه تنهای روزگارم واسه چشمات یه بی قرارم

واست عاشق منم یه عاشق همه دنیامو از تو دارم

آه ای داد منو دل یاریم ای داد با این عشق چه شبی داریم ای داد

آخه این دل ، دل شکسته دل درد آشنای خسته

واسه تو پاک و بی قباره همه دنیاشو از تو داره

دیگه تنهامو باورم کن فقط اسم تو آشنامه

تو که با من غریبه نیستی غم عشقت تو این شبامه

اگه تنهای روزگارم واسه چشمات یه بی قرارم

واست عاشق منم یه عاشق همه دنیامو از تو دارم

قصه ی عشق

قصه ی عشق من و تو قصه ی این دل و راهه

دنبال طلوع چشمات این شب تلخ و سیاهه

تو همین آب حیاتی عطشی تا بی نهایت

تکیه گاه خستگی هام واسه این شکسته قامت

قصه ی عشق من و تو قصه یَاس و امیده

من همون شب سیاهم تو شکوفه ی سپیده

قصه ی عشق من و تو قصه ی باد و بهاره

گذر از جنگل یادت گل عشق تو دل می کاره

تو برام صدای عشقی عطر پر شور طراوت

توی چشمات جون می گیره واژه ی سبز سعادت

نمی تونه این دل من از تو یک لحظه جدا شه

تو بزار تو دشت عشقت آهوی دلم رها شه

قصه ی عشق من و تو قصه ی مرحم و زخمه

دل صد پاره ی تنها تشنه ی گذشت و رحمه

قصه ی عشق من و تو قصه ی این دل و سازه

توی نغمه های عشقت دلکم جونو می بازه

یاور همیشه مومن

ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید
تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی
میون اینهمه دشمن تو رفیقی جون ‌پناهی
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم
یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت