رنگ ها که ازدواج می کنند رنگین کمان متولد می شود .
به او که برخوردم به او برخورد .
حباب ها هرگز خفه نمی شوند .
از جهانی که رد می شود باید رد شد.
اگر دریا باشی می توان از تو مرواید یافت .
اگر دریا را در خویش بیابی ، همیشه شناور خواهی بود.

ظرفیت

«خدا به بنده هاش باندازه ظرفیت و توانشون لطف میکنه ومصیبت که از جمله لطف های خداست برای برگشت انسان به خود و جلوگیری از کفران نعمته . در حقیقت هر چقدر ظرف ما بزرگتر باشه خدا بیشتر توش میریزه»...

بوی بد کینه

معلم یک کودکستان ، به بچه های کلاس گفت که می خواهد با آنان بازی کند او به آنان گفت که فردا هر کدام ، یک کیسه ی پلاستیکی بر دارند و درون آن ، به تعداد آدمهایی که از آنان بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند . فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسه برخی 2 ، برخی 3 ، برخی تا 5 سیب زمینی بود معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر جا که می روند پلاستیک های خود را ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت ، کم کم بچه ها شروع به شکایت از بوی ناخوش سیب زمینیهای گندیده کردند به علاوه آنهایی که سیب زمینی بیشتری در کیسه خود داشتند از حمل بار سنگین خسته شده بودند ، پس از گذشت یک هفته بازی سرانجام تمام شد و بچه ها راحت شدند . معلم از بچه ها پرسید « از اینکه سیب زمینی ها را یک هفته با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟ »
بچه ها از اینکه مجبور بودند سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند آنگاه معلم ، منظور اصلی خود را از این بازی چنین توضیح داد : « این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه ی آدمهایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه می دارید و همه جا باخود می برید ، بوی کینه ، نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا با خود حمل می کنید ، حالا که شما بوی بد سیب زمینی رافقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟ »

صحیفه سجادیه ( کپی از http://mypoem.blogsky.com/)

بسم الله الرحمن الرحیم

اى معبود من ترا مى‏ستایم و تو شایان ستایشى، در برابر احسان کاملت نسبت بمن، و فراوانى نعمتهایت بر من، و بسیارى عطایت در باره من، و بر رحمتى که مرا به آن برترى داده‏اى، و نعمتى که بر من سرشار ساخته‏اى. زیرا چندان در باره‏ام احسان کرده‏اى که شکر من از آن قاصر است. و اگر احسان تو نسبت بمن و سرشارى نعمتهایت بر من نمى‏بود، به احراز بهره خود و به اصلاح نفس خود نمى‏رسیدم. ولى تو در باره‏ام احسان آغاز کردى، و از رنج کوشش در کفایت امورم بى‏نیازم ساختى، و مشقت بلا را از من برگرداندى، و قضاى خوفناک را از من باز داشتى - اى معبود من - پس چه بسا بلاى مشقت بارى که آن را از من برگرداندى! و چه بسا نعمت سرشارى، که چشمم را به آن روشن ساختى و چه بسا احسان بزرگى که از آن تو نزد من است!
توئى که هنگام بیچارگى دعایم را اجابت کردى. و هنگام در افتادن به گناه از لغزشم در گذشتى، و حقم را از ستمکاران باز ستاندى. اى معبود من - من آنگاه که از تو مسئلت کردم ترا بخیل ندیدم. و چون آهنگ تو کردم ترا گرفته نیافتم. بلکه ترا نسبت به دعایم شنونده و در باره خواهشهایم عطا کننده یافتم: نعمتهایت را در هر حال از حالاتم و در هر زمان از زمانهایم بر خود سرشار یافتم، از این رو تو نزد من ستوده‏اى، و احسانت پیش من مشکور است. جان و زبان و عقل من ترا همى ستایند: چنان ستایش که به پایگاه کمال و به کنه شکر رسد، چنان ستایش که در حد خشنودى تو از من فراز آید. پس در آن وقت که تعدد راهها مرا خسته سازد، و اى در گذرنده از لغزش من، که اگر عیب پوشى تو در باره من نمى‏بود هر آینه از رسوا شدگان مى‏بودم، و اى دستگیر من از سر یارى، که اگر یاریت نسبت به من نمى‏بود هر آینه از مغلوبان مى‏بودم. و اى کسى که پادشان در پیشگاهش یوغ مذلت را به گردنهاشان نهاده‏اند، و از این رو از حمله‏هایش ترسانند. و اى سزاوار پرهیزگارى. و اى کسى که نامهاى نیکو مخصوص او است. از تو مسئلت مى‏کنم که از من در گذرى و مرا بیامرزى زیرا من بى‏گناه نیستم که در برابر مؤاخذه تو حجت آورم، و نیرومند نیستم که غلبه کنم و گریز گاهى ندارم که بگریزم، و از تو مى‏خواهم که از لغزشهایم در گذرى، و پوزش و بیزارى مى‏جویم از آن گناهانم که مرا گرفتار ساخته، و بر من احاطه کرده، چندانکه نابودم ساخته.

از شر آن گناهان - اى پروردگار من - به حال توبه بسوى تو گریخته‏ام، پس توبه‏ام را بپذیر و به حال پناه جستن، پس پناهم ده، و به حال زینهار خواستن، پس خوارم مگذار، و به حال سؤال، پس محرومم مگردان، و به حال دست به دامن شدن، پس به دشمن تسلیمم مکن، و به حال خواهش، پس ناامیدم باز مگردان.ترا خواندم - اى پروردگار من - در حالى که مسکین و زار و ترسنده و هراسان و نگران و فقیر و بیچاره آستان توئم. بتو شکایت مى‏کنم - اى معبود من - از ناتوانى خود در شتاب کردن بسوى آنچه به دوستانت وعده دادى، و در دورى گزیدن از آنچه دشمنانت را از آن بیم داده‏اى، شکایت مى‏کنم از بسیارى عمهایم، و از وسوسه نفسم - اى معبود من - تو مرا به نیت بدم رسوا نکردى، و به گناهم هلاک نساختى. ترا مى‏خوانم، پس مرا اجابت مى‏کنى، اگر چه چون تو مرا مى‏خوانى در اجابتت کند باشم و هر حاجتى که دارم از تو مى‏خواهم، و هر کجا باشم راز خود را پیش تو مى‏سپارم. پس جز ترا نمى‏خوانم و به غیر تو امید ندارم. لبیک لبیک: تو مى‏شنوى شکایت کسى را که شکایت نزد تو آورد، و رو مى‏آورى به کسى که بر تو توکل کند، و مى‏رهانى هر که را به پناه لطف تو در آید و بلا را بر طرف مى‏کنى از هر که بتو پناه مى‏آورد.
-
اى معبود من - پس مرا به علت ناسپاسیم از خیر جهان و این جهان محروم مکن، و آن گناهانم را که مى‏دانى بیامرز. اگر عذاب فرمائى پس به علت آن است که من آن ستمکار سهل انگار اهمال پیشه گناهکار کوتاهى کننده فرو گذارنده به غفلت گزارنده بهره خویشم. و اگر بیامرزى، پس به سبب آن است که تو مهربان‏ترین مهربانانى.

عشق دروغین

زنی می رفت ، مردی او را دید و دنبال او روان شد . زن پرسید که چرا از پس من می آیی ؟ مرد گفت : برتو عاشق شده ام . زن گفت : برمن چه عاشق شده ای ، خواهر من از من خوبتر است و از پس من می آید ، برو و بر او عاشق شو . مرد از آنجا برگشت و زنی بدصورت دید ، بسیار ناخوش گردید و باز نزد زن رفت و گفت : چرا دروغ گفتی ؟ زن گفت : تو راست نگفتی . اگر عاشق من بودی ، پیش دیگری چرا می رفتی ؟ مرد شرمنده شد و رفت ...