راه خود را ترانه خوان بپیمایید اما بگذارید هر ترانه ی شما کوتاه باشد زیرا تنها ترانه ای در قلب آدمیان زنده می ماند که بر لبان شما بمیرد
جبران خلیل جبران
آیا میدانستی که رودی در کامبوج شش ماه سال ازشمال به جنوب و شش ماه دیگر سال از جنوب به شمال جریان دارد
آیا میدانستی که طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست
آیا میدانستی که سریع ترین عضله بدن انسان زبان است
آیا میدانستی که شبکه چشم 135 میلیون سلول احساس دارد که مسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارد
آیا میدانستی که بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد
آیا میدانستی که در برج ایفل دو میلیون و نیم پیچ به کار رفته است
آیا میدانستی طول رگهای بدن انسان پانصد و شصت هزار کیلومتر است
آیا میدانستی که هشت پا با وجود داشتن بدنی بزرگ میتواند از سوراخی به قطر پنج سانتیمترعبور کند
آیا میدانستی که تنها موجودی که میتواند به پشت بخوابد انسان است
پیش از آنکه انسان پا بر زمین بگذارد خداوند تکه ای خورشید و پاره ای ابر به او داد و فرمود
آی ای انسان زندگی کن و بدان در آزمون زندگی این ابر و این خورشید فراوان به کارت آید.
انسان نفهمید که خداوند چه می گوید
پس از خداوند خواست تا گره ی ندانستنش را قدری باز کند.
خداوند گفت این ابر و این خورشید ابزار کفر و ایمان توست.
زمین من آکنده از حق و باطل است.
اما اگر حق را دیدی خورشیدت را به در کش تا آشکارش کنی.
آنگاه مومن خواهی بود.
اما اگر حق را بپوشانی نامت در زمره ی کافران خواهد آمد.
انسان گفت من جزبرای روشن گری به زمین نمی روم
و می دانم این ابر هیچ گاه به کارم نخواهد آمد.
انسان به دنیا آمد اما هر گاه حق را پیشاروی خود دید چنان هراسید که خورشید از دستش افتاد.
حق تلخ بود.
حق دشوار بود و ناگوار.
حق سخت و سنگین بود.
پس هر بار که با حقی رویارو شد آن را پوشاند تا زیستنش را آسان کند.
فرشته ها می گریستند و می گفتند
حق را نپوشان...
حق را نپوشان...
این کفر است...
اما انسان هزاران سال بود که صدای هیچ فرشته ای را نمی شنید.
انسان کفران کرد
وکفر ورزید
و جهان را ابرهای کفر او پوشاند.
انسان به نزد خداوند باز خواهد گشت اماروز واپسین او ((یوم الحسره)) نام دارد
و خداوند خواهد گفت
قسم به زمان که زیان کردی
حق نام دیگر من بود....
(عرفان نظر آهاری)