بانی عالم

عاقبت ما کشتیه دل را به دریای جنون انداختیم

عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم

تا رها گردیم از دلواپسی در آن سوی خط زمان

ما در عرش کبریایی خانه ای از جنس ایمان ساختیم

با توام بانی عالم با تو ام ای مهربانم

ای تو خورشید فروزان من شبم شب را بسوزان

کوچکم با قطره بودن راهیم کن سوی دریا

عاقبت باید رها شد روزی از زندان دنیا

سیر در دنیای معنا بی زمان و بی مکان

وصف در عین جدایی زندگی با جانِ جان

عاشقان در شوق پروازند از این خاکیان

چون که باشد پای یک عشق خدایی در میان

سلام عزیز                   خوش اومدی